همراه علیمحمد صفرمقدم به دل اسارت رفتیم و یک دور، همه تجربههای تلخش را از زبانش شنیدیم. چطور گرفتار نیروهای بعثی شد، چطور تا پای مرگ رفت و جان سالم به در برد و چطور دوران اسارت را گذراند؟
محله احمدآباد که از محلات برخوردار مشهد محسوب میشود، در اوایل سده چهارده خورشیدی به حاجرضا رئیسالتجار، فرزند حاجابوالقاسم (ملکالتجار خراسان)، تعلق داشت و او آن را بهنام فرزند خود حاجاحمدآقا به ثبت رساند. مزرعه احمدآباد قلعهای برای کشاورزان داشت که به «قلعه دراز» مشهور بود و بین طالقانی تا سهراه راهنمایی گسترده بود.

سنجری میگوید: جوی آب گناباد از اینجا رد میشد. مادران کنار جوی آب، ظرف و رخت میشستند و با اتمام کارشان، با سنگ، راه آب را میبستیم تا حوضچه درست شود؛ بعد هم آبتنی میکردیم.
رمضانعلی شاکری کتابشناس و کتابدار مشهدی سالها ریاست کتابخانههای «آستان قدس رضوی» و «فرهنگ و هنر مشهد» را برعهده داشت. کوچکترین اتفاقهای اطرافش برای او یک سند تاریخی بود.
بعد از پایه گذاری مسجد حجتی توسط بانیان اولیه در دهه ۲۰، فرزندانشان هم پای کار آمدند و در سالهای بعد با خرید زمینهای اطراف، مسجد را بزرگتر کردند و همه هزینه هایش را خودشان تقبل کردند.
اصغر عباسی میگوید: از زمانیکه متوجه شدیم عدهای منافق و وطنفروش از داخل به مردم آسیب میرسانند، بسیج مساجد دست به کار شده و با گشتزنیهای پیاپی بهدنبال پیشگیری از خرابکاری این افراد است.
محمدجواد حیدریزاد یکی از پهلوانان ورزش باستانی است که ورودش به گود زنگ دارد و به احترامش، مرشد لحظاتی بر ضرب مینوازد. او در حال حاضر رئیس هیئت ورزشهای زورخانهای و ورزشهای پهلوانی مشهد است.
شهربانو قویدل حتی بعداز شهادت همسرش محمدعلی حنایی سر خم نکرد و در نهایت به آرزویش شهادت دست یافت. به گفته هماتاقیاش، او غسل کرد، شهادتین را گفت و راهی راهپیمایی برائت شد و در حج خونین۱۳۶۶ به شهادت رسید.